اسطوره:
• در اسطورههای یونانی آمده است که پرومتئوس آن تیتان دوستار انسانها در کش و قوس جدالی با زئوس – شیخ الرئیس خدایان المپ – زبان به افشای پیش بینی سخت و تلخی باز میکند: … گیگانتها، آن غولهای شریری که روزگاری بس دور به دست نیرو و تدبیر زئوس در درون زمین به زیر سنگهای بس گرانسنگ زندانی شده بودند به زودی از بند روزگار رهایی یافته و آهنگ المپ خواهند کرد و البته با آهنگ آنان روزگار خوش خدایان المپ دیگر نخواهد پایید … خوشبختانه پرمتئوس که بر زبانش این زهر خبر را داشت در مشت گره کردهاش پادزهر آن را نیز به همراه آورده بود و آن این چنین بود:… تنها یک انسان میرا ، یک قهرمان ناجاودان، میتواند که جاودانان المپ را از این آیندهی سیاه رهایی دهد … پس زئوس دست به کار شد ، او نسلی از قهرمانان در میان آدمها آفرید تا در میان آنان کسی باشد که در نهایت پیراهن نجاتگری بر بدن او برازنده شود .. و بدین سان بود که نسل قهرمانان قدم به عرصه گذاشت با ستارههایی همچون هرکول، آشیل، منالئوس، آژاکس، هکتور، اودیسه و … و در نهایت نیز این هرکول بود که توانست به یاری نیروی شنگرف و همت عالی خویش جاودانگان المپ را از غلبه دیوان افسار گسیخته گیگانت نجات بخشد تا بار دیگر دنیا مکانی برای زندگی کردن باشد.
• اسطورهها افسانههای زمانهای بس دور نیستند، آنها داستانهای هر روزه هستند که برای مانایی و ماندگاری جامهی اسطوره پوشیدهاند … آنها داستانهایی تکرار شونده هستند مثال داستان نجات خدایان المپ به دست قهرمانی از نسل قهرمانان میرا که داستانیست که دوباره بر روی صحنه نمایش آمده است ولی این بار با بازیگرانی نو… این بار خدایان رنگارنگ، جامهی خدایی خود را ترک کرده و پیراهن معنا پوشیدهاند … آنان دیگر خدای دریا و کوهستان و جنگل و عشق و هنر نیستند بلکه خود دریا و کوهستان و جنگل و عشق و هنرند … گیگانتها نیز قالب و شکل و شاخ دیوها را وانهادهاند و در درون واژهها و عددها و نمودارها به میدان آمدهاند … گیگانت ۱، نام: فقر مطلق ، وزن: ۲ میلیارد نفر ، گیگانت ۲، نام: مرگ گونهها، وزن: خیلی زیاد ، گیگانت ۳، نام:… گیگانتها این بار لشگری ساختهاند … خدایان و گیگانتها بر روی صحنهی نمایش تاریخ حاضر آمدهاند اما پس قهرمان میرای داستان ما کجاست؟
• زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول / شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
• قهرمان داستان شاهنامه رستم است. او قهرمان ملی ماست … اما داستان رستم داستان یک شخص نیست، او تجلی آمال و آرزوهای یک ملت در طول تاریخ است … ایرانیان در طول تاریخ زیباترین قامت خود را در آینه آرزوهایشان دیدهاند و نامش را رستم نامیدهاند.
• قهرمان داستان نسل قهرمانها به واقع نه شخص هرکول و نه شخص رستم که یک تبار خاص است. تباری که از توده مردم روزگار برخاسته اما همچون آنان بی شکل، ساکن و منفعل نیست … تباری که فراتر از قالبهای تعریف شده شکل و شخصیت گرفته … تباری که بر پایه شکل و شخصیت خاص خود میتواند خدایان دریا و کوهستان و جنگل و عشق و هنر را از آسیب گیگانتها حفظ کند … تباری که برآیند رفتارش میشود همان هرکول و رستم.
• " کل منظومهی آشوبناک امر اجتماعی حول محور این مصداق اسفنج گون، این واقعیت مات اما به همین سان شفاف، این نیستی، میگردد: تودهها … همه چیزی از تودهها جریان گرفته، همه چیزی تودهها را به خود جذب کرده، اما بیگذاشتن ردپایی از خود در سراسر آنها پخش میشود. و، در نهایت، هر تمنایی از تودهها همیشه بیپاسخ مانده است. تودهها تابشی ندارند؛ بر عکس، تودهها تششعات ساطع شده از منظومههای دور «دولت»، «تاریخ»، «فرهنگ»، و «معنا» را به خود جذب میکنند. تودهها سکون، توان سکون، توان امر خنثایاند." (در سایهی اکثریتهای خاموش، ژان بودریار، ترجمه پیام یزدانجو)
• "و سرانجام آن چیست که انسان را وادار میکند به راه خود برود و از میان تودهی مردم برخیزد؟ … آن چیزی است که معولا احساس مسئولیت نامیده میشود: عاملی غیر منطقی که موجب میشود انسان خود را از تودهی مردم و راههای پیش پا افتاده رها سازد. شخصیت حقیقی همیشه دارای حس مسئولیت، همانند قانون الهی عمل میکند که ا
© 2007.
ساخته شده توسط Rodrigo آماده شده برای وردپرس فارسی و فارسی سازی شده توسط علی ایرانی.