ابتدا بیایید تواناییهای شناختی خودمان را آزمون کنیم. حدس میزنید حرفهی فردی که در عکس زیر مشخص شده است چه باشد؟ ابتدا حدس بزنید و سپس به پاراگرف بعدی بروید.
این سؤال را از چندین نفر از دوستان فعال در حوزه محیطزیست پرسیدم. دوستان من انسانهای فرهیخته و با مطالعهای هستند، سالها به هزینهی ساعتهای زندگیشان به قصد بهتر کردن اوضاع زمین و سرزمین داوطلب فعالیتهای اجتماعی و به طور خاص محیطزیست بودهاند. همچنین سعی آنها به آگاه بودن مستدام بوده و به اصالت کرامت انسانی باورمندند . پاسخ آنها به این سؤال، اقلامی از این دست که «زباله جمع کن؟!»، «یک نفر ریشو با لباس گلدوزی شده »، «[کسی شبیه] قاچاقچی یا دزد […]که کاندیدای ریاست محیطزیست فلان استان شده!»، «زندانی»، … در بر داشته است.
حالا شغل این فرد چیست؟ این فرد آقای کومی نایدو (Kumi Naidoo)، رئیس جهانی صلح سبز (Green Peace) است. دکترای جامعهشناسی سیاسی از دانشگاه آکسفورد دارد. اصالتاًً اهل آفریقای جنوبی است و سالها در زمینه حقوق بشر و ضد آپارتاید فعالیت کرده است. کارنامه فعالیتهای مدنی این فرد پربار و درخشان است.
پاسخ اکثر ما به این سؤال چند چیز را مشخص میکند:
اول این که در پیشداوریهای ما، نوع پوشش و پیرایش و احیاناً دستهبندیهای نژادی همچنان فاکتورهای اساسی هستند. البته نه جمعآوری زباله به رغم سختی و بیشکوه بودنش شغلی نادرست است و نه دزد و قاچاقچی بودن در شنیع بودن بدتر از بسیاری از مشاغل دیگر هستند که نتیجه کارشان جان و امن انسانها را در معرض خطر قرار میدهند، اما به هر حال ما دچار پیشداوریهای منفی نسبت به پوشش و پیرایش و ملیت هستیم. این پیشداوریهای شاید مبنایی تجربه شخصی داشته باشند اما احتمالا میزان پیشداوریهای این چنینی در میان ما بسیار بیشتر از سطح متوسط فضای جهانی است. و مهمتر از آن این که ما هنوز در ته ذهنمان به بعضی چیزهایی که از اصول اخلاق مدرن هستند،مثل احترام به تنوعهای فرهنگی، به عنوان یک مفهوم انتزاعی نگاه میکنیم در حالی که یک نفر دیگری با شجاعت آن را به عنوان پوشش و پیرایش هر روزه خود انتخاب میکند.
اما نکتهی جالب و مرتبط به فعالیتهای محیطزیستی ما این است که سازمان صلح سبز معروفترین و پر سر و صداترین سازمان مدافع محیطزیست جهان است و این فرد از سال ۲۰۰۹ ریاست جهانی این سازمان را بر عهده داشته است. اما ما، با وجود فراگیری ابزار اینترنت، چنان در گوشه و حاشیه خودمان نشستهایم که حتی نتوانستهایم چهره این فرد را شناسایی کنیم (من هم خودم شناسایی نکردم و احتمالا در پاسخ پرسش نخست هم جوابی مشابه بقیه میدادم). این به مشابه این است که یک فردی که دغدغه سیاست دارد نتواند چهرهی رهبران معروف سیاسی جهان را شناسایی کند. چقدر عجیب و نامتعارف است!
البته ما الزام نداریم که در فعالیتهایمان حتما فعالیتهای دیگران را هم رصد کنیم. بضاعت زمانی بیشتر ما هم معمولا کمتر از آن است که بخواهیم حوزههای بزرگتری را پوشش بدهیم. اما با وجود این معذرتها باز نمیتوانیم از این حقیقت چشم بپوشیم که نه تنها محیطزیست و مشکلاتش جهانی هستند بلکه فعالیتهای محیطزیستی هم جهانی هستند و حتی اگر که نقطهی تمرکز ما صرفا سرزمین باشد باز چیزهای بسیاری هستند که باید از همکاران جهانی خودمان یاد بگیریم. اگر که ما در تشخیص یک چهره شاخص باز میمانیم این میتواند نشانهی صریحی از این باشد که اصولا در خیلی زمینههای دیگر هم مشترک اخبار و دانش تولید شده در سطح دنیا نیستیم. نتیجه عملی ماجرا این که ما میخواهیم چرخ را از اول خودمان اختراع کنیم و برای رسیدن به مراحل بالاتر از بلوغ عملیاتی هزینههای بسیاری باید بکنیم، ما بسیار دیر از اتفاقها و روندهای جهانی خبردار خواهیم شد در حالی که سرزمین ما همگام با هر جای دیگر دنیا در معرض مشکلات قرار میگیرد، ما در آینده به خودمان نگاه خواهیم کرد و از محدودیتهای بصیرتیمان که با اندکی تعامل با فضای خبری و دانشی رفع میشده است، تعجب خواهیم کرد.
این چند پاراگراف را با یک توصیه واضح خاتمه نمیدهم. آن توصیه را از قبل هم همه میدانستیم. اما امیدوارم که برایمان اندکی واضحتر شده باشد که میزان عادت به خزیدن به گوشههای خودمان و گوش بستن بر جهان پیرامونمان در میان ما بالاست.
مهرماه ۱۳۹۲
© 2007.
ساخته شده توسط Rodrigo آماده شده برای وردپرس فارسی و فارسی سازی شده توسط علی ایرانی.